مقدمه
دست خلاّق پروردگار، انسان را به عنوان نماینده خود در زمین آفرید و پیامبران را مبعوث داشت، تا در این سفر پرخطر، پرده از عقل نهفته او باز گیرند، پوشش جهل و هوا از فطرت او بزدایند، مرغ ملكوتی جانش را به منزلگاه نهایی خود كوچ دهند و دیدگان محجوب او را به حقیقت هستی باز كنند:
«لَّقَدْ كُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَـذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَـآءَكَ فَبَصَرُكَ الْیوْمَ حَدِیدٌ»؛ [1]
تو از این صحنه (قیامت) غافل بودی و ما پرده از چشم تو كنار زدیم. پس امروز چشمت تیزبین گردیده است.
اینك در روزگاری كه دردهای كهنه بشری بار دیگر رخ نموده، جاهلیت ثانی فراگیر گشته و شهوت و خشم و هوا بر عقل، وجدان و فطرت سایه افكنده است، باید پیام جهانی آن سفیران آسمانی و مشعلداران هدایت را به یاد آورد و به دعوت جاودانه آنان لبیك گفت. بشر امروز بیش از هر زمان، به بازگشت به معارف انبیا، اخلاق الهی و شریعت مصطفوی صلیاللهعلیهوآله نیازمند، بل مضطر است.
حوزههای علمیه، بر نوار بلند تاریخ با تربیت عالمان ربانی، نخبگان فرهنگی ـ اسلامی و محققان روحانی، پیوند جوامع انسانی را با معارف حیاتبخش آسمانی حفظ كرده، آوای ملكوتی انبیا و پیام انسانساز محمدی صلیاللهعلیهوآله را به گوش تاریخ رساندهاند و عالمان دین در طول تاریخ یا لابهلای این همه آوا و غوغا و این همه فراخوان و دعوا، پژواك سخن هدایت شدند و با ایثار خون و حیات خویش، پیام قدسی سلسله پیامبران را به بشر رساندند و واسطه انتقال پیام خدا به انسان بودند. همان انسان دورمانده از اصل خویش و درمانده در مسیر كمال؛ انسان سرگشتهای كه به دنبال سوسوی نور هدایت و دستور عمل زندگی، خسته و خسارتزده به هر سو پناه میبرد و هرچه بیشتر میكوشد، كمتر نتیجه میگیرد.
طلبه نیز، آن متعلّم در مسیر نجات است كه در جهان فردا به عنوان عالم دین حضور مییابد و به عنوان سخنگوی معارف اسلامی، لب میگشاید. طلبه میآموزد تا بداند، عمل كند، برساند و و در راه تحققاش بكوشد. طلبه، پاسدار جریان آسمانی وحی در هیاهوی دنیای مادی است و طلبگی، آغاز قدم نهادن در راه بلندی است كه همه پیامآوران الهی در آن حضور داشتهاند.
طلبه، مبلّغ آموزههای دینی است و وظیفه دارد قواعد عمل دینی و سلوك پسندیده معنوی را به دیگران بیاموزد. طلبه، هم باید خودش قاعدهمند عمل كند و دفاع روشنی از شیوه و سیره خود داشته باشد و هم، از آنجا كه آموزگار رفتار است، باید در بیان قواعد رفتار به دیگران موفق و كارآزموده باشد.
بخش عمدهای از ارتباط طلبه با مردم، پیرامون توصیههای رفتاری و قضاوت درباره حسن و قبح افعال است. شاید حدود نیمی از سخن عالمان دین، به حوزه عمل مربوط است و همسنگ آن نیمه دیگر كه به حوزه ایمان و عقاید مربوط است، اهمیت و ارزش دارد. دو دانش گسترده فقه و اخلاق، در تلاش برای ارایه همین قواعد است. اگر قواعد عمل به خوبی تبیین شود، انتخابهای سلیقهای و تصمیمهای بدون منطق و آزاد ـ كه از نظام واحدی تبعیت نمیكند و در شرایط مختلف رنگ میبازد ـ كم و مسیر اصولگرایی در مقام عمل هموار میشود.
در دنیای پیچیده و پرارتباط امروز كه طلبه، نه در كنج حجرات، بلكه در صحن علنی جامعه حضور و ظهور دارد و رفتارش زیر نگاه كنجكاوانه و تیزبین مردم قرار گرفته و انتظارهای بیشماری از او رقم خورده است، طلبه باید به خوبی منطقِ عمل خود را بداند و در رفتارهای ظاهر و باطن خود به فرمولهای متین و قواعد ماندگار و مستحكم استناد كند. توصیههای بدون پشتوانه و باید و نبایدهای بدون دلیل، تنها برای عمل تعبدی كافی است؛ اما برای بقا در تهاجم اندیشههای مخالف و مقاومت در برابر سیل آموزههای بیگانه، نیاز به دفاع عقلانی و منطق پشتیبان دارد.
از گلایههای عام طلاب این است كه در معرض ارشادات متضاد یا الگوهای متفاوت قرار میگیرند و هیچ فرمول روشنی، برای حل معادله عمل و معمای تعارض و تضاد، بر ایشان عرضه نمیشود. پارهای از درسهای اخلاق، صرفاً مشتی سفارشهای پدرانه است كه در آن، اجتهاد عمل آموخته نمیشود و اگر طلبه در بیش از یكی از این درسها حضور یابد، یا خبر از محتوای آنها بگیرد، دچار سرگردانی عملی میشود. بیتردید، بسیاری از اختلاف نظرها، توصیههای متضاد یا ارشادات متعارض، مبتنی بر بیدقتی در مبانی است. اگر بتوان ادله هر یك از توصیهها را به روشنی و بدون لكنت بیان كرد، زمینه اختلاف نظر، كجفهمی و سوء تفاهم از بین میرود؛ اما اگر توصیهكنندگان، خود را ملزم به تبیین دقیق توصیههای خود ندانند، تلاش لازم برای دقت در مقدمات را به خرج نمیدهند و زمینه اختلاف نظر را بیشتر میكنند. بسیاری از مشكلات عملی، ناشی از ناآگاهی و روشن نبودن ابعاد نظری مسئله است. از این رو، شناخت عمیق هنجارهای حاكم بر رفتار، یك نیاز اساسی است. به علاوه، وقتی ما توصیهها را همراه دلیل و منطق میسازیم، ناخودآگاه شیوه اندیشیدن و داوری میان اقوال و آرای متنوع را به متربّی آموختهایم. امروزه باید و نبایدهای بدون دلیل، نه طلبه و نه جامعه را اقناع نمیكند. شناختن مبنای عمل لازم است و طلبه باید در قواعد عمل مجتهد شود.
رفتار حوزویان از دو دیدگاه واجد اهمیت است. از یك منظر، رفتار حوزویان معیار آموختههای نظری و سنجه تلاشهای تئوریك در حوزه اخلاق است تا قابلیت انطباق آموزههای نظری در عمل تعیین گردد.
از منظری دیگر، جامعه، الگوی اعلا و اسوه حسنه خود را در رفتار و عمل اجتماعی این قشر جستوجو میكند؛ لذا هنجارشناسی رفتار حوزویان ضرورت مییابد.
این نوشتار، در تلاش برای كشف قواعد رفتار ظاهری طلبه، از گفتوگوهای عینی و چالشهای فراگیر آغاز كرده و كوشش دارد كه از بنیادهای نظری و مبانی فكری غفلت نورزد.
بخشهایی از مباحث این كتاب، نیاز به تفصیل بیشتر و توضیح رساتری دارد. مؤف در این نوشتار، به اعتماد آثار دیگر خود، از این توضیح و آن تفصیل چشم پوشیده و تنها در مواردی، از عبارتهای كتاب لباس روحانیت چراها و بایدها، ارزش و افتخارات طلبه و طلبه و راه و رسم طلبگی مدد گرفته است.
مخاطب این اثر، طلبه است. طلبهای كه زندگی طلبگی را آغاز كرده و میخواهد خود را با تراز رفتار دینی همآهنگ سازد.
تدوین این اثر رهین عنایت دلسوزانه اساتید بسیاری است كه با راهنماییهای خود بر مؤلف منت نهادند و بهره آن را دوچندان كردند. از همه آنان، به ویژه برادر ارجمندم حجهالاسلام مجید یزدی، و نیز از پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی كه چاپ و انتشار این اثر را بر عهده گرفته است، كمال امتنان و سپاس را دارم. امید است این ناچیز به حسن قبول مولای منتظران (عج) سرچشمه بركات فراوانی گردد.
[1]. ق 50: آیه 22.