5ـ پرهیز از تشبه به نااهلان
گروههای منحرف نشانههایی دارند. این نشانهها گاهی در لباس، زمانی در آرایش سر و صورت، گاهی در كلمات و اصطلاحات و زمانی در رفتارهایشان نمودار میگردد. پارهای از این نشانهها، با آگاهی و اختیار انتخاب شده و برخی دیگر، بدون توجه و به صورت تدریجی به یك گروه یا جریان، اختصاص یافته است. به عبارت دیگر، برخی از این نشانهها وضع تعیینی دارد و بعضی دیگر وضع تعینی. اگر لباس، رفتار یا كلامی به گروهی اختصاص داشته باشد، هر بار كه مشاهده شود، به صورت طبیعی آن گروه را به یاد خواهد آورد.
بدین ترتیب، استفاده از نمادهایی كه متعلق به فرهنگ باطل است، تبلیغ و تقویت آن فرهنگ و اعلام حیات و حضور آن در جامعه است. ما با استفاده از این نمادها، عضویت خود را در آن اندیشه و وفاداری خود را به آن اعلام میكنیم، سیاهی لشكر آن محسوب میشویم و از آنها به شمار میرویم. حضرت علی علیهالسلام میفرماید:
مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ فَهُوَ مِنْهم؛ [1]
هركس به گروهی شبیه گردد، از آنها است.
بهره گرفتن از یك نماد، پذیرش آن و ابراز مهر به او است و نشان از تولی دارد:
«وَمَن یتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُو مِنْهُمْ»؛ [2]
هركس از شما كه تحت ولایت آنها رود، از آنها است.
انسان مؤن، موظف است از مشابهت با نااهلان و منحرفان بپرهیزد. پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله به امت خود سفارش میفرمودند:
وَلا تَشَبَّهوا بِالیهودِ؛ [3]
ظاهر خود را مانند قوم یهود مگردانید.
امام صادق علیهالسلام لباسی را كه با عصفر رنگ شده بود دوست نمیداشت و میفرمود: لباس سرخ نپوشید كه آن زی قارون و رنگ بنیامیه است. [4]
در روایت آمده است:
یزِیدَ بْنِ خَلِیفَةَ قَالَ رَآنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام أَطُوفُ حَوْلَ الْكعْبَةِ وَ عَلَی بُرْطُلَةٌ. فَقَالَ لِی بَعْدَ ذَلِك قَدْ رَأَیتُك تَطُوفُ حَوْلَ الْكعْبَةِ وَ عَلَیك بُرْطُلَةٌ! لاَ تَلْبَسْهَا حَوْلَ الْكعْبَةِ فَإِنَّهَا مِنْ زی الْیهُودِ؛ [5]
یزید بن خلیفه میگوید: امام صادق علیهالسلام مرا در حالی كه پیرامون كعبه طواف میكردم و كلاه كوچكی بر سر داشتم دیدند و فرمودند تو را اینگونه میبینم! اطراف كعبه این كلاه را نپوش كه از لباس یهود است.
مشابهت با گروههای منحرف موجب تبلیغ آنها است و نوع زندگیشان را در نظر مردم، موجّه جلوه میدهد. هرچه تصویر نمایانتر باشد و بیشتر مشاهده شود، عادیتر جلوه میكند و زشتی و ناهنجاریاش كمتر دیده میشود. كمترین موضعی كه درباره شعائر و نمادهای فرهنگ بیگانه میتوان گرفت، عدم استفاده از آن است كه به مرور، به مرگ آن منجر خواهد شد (الباطِلُ یموتُ بِتَركِ ذِكرِهِ).
غالبا اینگونه است كه تشبه به نااهلان از نظر مردم زشت و ناهنجار دیده میشود؛ زیرا معمولاً با تداعی تصویر آنان همراه است و نفرت عمومی را از آنان به شخص سرایت میدهد. با این لحاظ پرهیز از تشبه به نااهلان، مصداق قانون پیروی از عرف به شمار میرود. همچنین میتوان آن را مصداق قانون پرهیز از مواضع تهمت نیز دانست؛ زیرا با تشبه به منحرفان، شخص در زمره آنان و در معرض اتهام قرار میگیرد.
با این همه، میتوان موضوع پرهیز از تشبه به نااهلان را یك قانون مستقل و اصلی ثابت در كنار اصول دیگر دید؛ زیرا ملاك و حیثیت متفاوتی بر آن حاكم است. تشبه به نااهلان موجب تقویت جبهه باطل، تبلیغ فرهنگ و تأیید روش آنان است. این كار باعث میشود فرد خود را موافق شیوه آنان نشان دهد، كار آنان را به رسمیت شناسد، به آنان اظهار محبت و ارادتی كند، خیال آنان را از عدم پذیرش و احساس ناهنجاری آسوده نماید و روش آنان را عادی و بهنجار و طبیعی جلوه دهد.
نمادها، علاوه بر اینكه با تبادل سریع پیام، روابط اجتماعی را آسان میكنند، بر ذهن و جان انسان ـ هر چند در میان جمع نباشد و قصد ارتباط با دیگران را نداشته باشد ـ اثر میگذارند. نماد با یادآوری معنا و احضار آن در ذهن، توجّه ما را جهت میدهد و غفلت را میزداید. این توجّه در شكلدهی اراده ما بسیار مؤر است. شركتهای بزرگ كه برای تبلیغ فراوردههای خود، مبالغ هنگفتی هزینه میكنند با جلب توجّه و تداعی معانی مكرّر، در ناخودآگاه وجود ما باورهای جدید ایجاد میكنند و اراده ما را برای خرید آن كالاها تحت فشار قرار میدهند.
نمادی كه هر كس استفاده میكند، به منزله پرچمی است كه بر سر در خانه وجود خود نصب كردهاست و با آن اعلام میكند كه از كدام فرهنگ تبعیت میكند. همچنان كه هر ملتی با وفاداری و احترام به پرچم خود، اعتقاد خود را به هویت ملی و سیاسی خود ابراز میكند، هر انسان نیز مادام كه به یك سلسله ارزشها و بینشها معتقد و دلبسته باشد، لباس متناسب با آن ارزشها و بینشها را از تن به در نخواهد كرد. [6]
بر این اساس، تغییری كه در تیپ ظاهری انسانها رخ میدهد، نشان از طوفانی درونی دارد كه بر زوایای افكار و امیال آنان اثر گذاشتهاست. لباس انسان در نگاه نخست شأنی از ظواهر اوست و جلوه بیرونی شخصیت او به شمار میرود؛ اما در نگاه دقیق، پیوندی ناگسستنی با باطن او دارد و پرده از واقعیات درون او برمیدارد.
شاید بسیاری از خوانندگان این مصراع را شنیده باشند كه «رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ ضمیر»، مقصود شاعر این بوده است كه تغییر رنگی كه به طور طبیعی در چهره انسان پیدا میشود، از تغییر وضع و حال درونیاش خبر میدهد. ما میتوانیم قدری از مقصود شاعر فراتر رویم و بگوییم نه تنها رنگ طبیعی رخساره، بلكه آن رنگهایی كه به طور مصنوعی به رخساره میزنند، نیز از سرّ ضمیر خبر میدهد. نوع آرایشی كه زنان بر چهره دارند، با احوال درونی و تمایلات روانی آنان ارتباط مستقیم دارد، و نه تنها آرایش چهره، بلكه آرایش همه بدن و شكل و اندازه لباسی كه برای خود انتخاب میكنند، از سرّ ضمیر آنان خبر میدهد.
لباس نه تنها تحت تأثیر فرهنگ جامعه است، كه معرف شخصیت تكتك افراد نیز هست، و البته، میان شخصیت افراد و فرهنگ عمومی جامعه نیز ارتباطی قوی وجود دارد. در جامعهای كه ارزشهای والای معنوی و انسانی، بیاعتبار باشد و عالم درون انسان، حیثیت و معنایی مستقل از نمایشها و جلوههای بیرونی نداشته باشد، قهراً شخصیت انسان به كلی بر پایه توجه دیگران و اظهارنظر آنان درباره وی، شكل میگیرد و پیداست كه افراد در چنین جامعهای سعی میكنند با هر وسیله و از جمله با لباسی كه به تن میكنند، برای خود نوعی تشخص و تعین ایجاد كنند. مد و تغییرات بیشمار و بیدلیلی كه مرتباً در لباس رخ میدهد، چنین زمینهای در ضمیر و روان افراد دارد. مخصوصاً در جامعههای غربی كه نظام اداری محكم و جاافتاده، ماشینیسم، و تسلط نظامهای اقتصادی و دولتها بر آموزش و پرورش و وسایل ارتباط اجتماعی، افراد جامعه را روز به روز به هم شبیهتر میكند و امكان هرگونه ابراز وجود فردی و ابتكار عمل را از آنان میگیرد، این نیاز به ابراز وجود و خود را از دیگران متمایز كردن، بسیار دیده میشود و فرد وقتی نتواند خود را از راههای منطقی و معقول ممتاز و مشخص كند، به هر اقدام دیگری دست میزند و بسا كه سعی میكند با ایجاد هرگونه تغییری در شكل لباس و نوع آرایش سر و صورت، توجه دیگران را به خود جلب كند و خود را از گم شدن در جامعه نجات دهد؛ چرا كه او كه به حقیقتی برتر از جامعه ـ مثلاً خدا ـ معتقد نیست، گم شدن در جامعه را فنای شخصیت و مرگ خود میداند.
اكنون نوبت مدسازان است كه به این عطش سیریناپذیر پاسخ دهند و از این ضعف اخلاقی كه ناشی از یك انحطاط معنوی است، بهرهجویی كنند؛ اما مدپرستی دلایل اخلاقی و روانی دیگری نیز دارد. در جامعهای كه اختلاف طبقاتی شدت دارد، این اختلاف طبعاً در نوع خانه، مدل اتومبیل، سبك زندگی و مخصوصاً در نوع لباس، منعكس میشود و مخصوصاً اشراف و ثروتمندان سعی میكنند ثروت خود را با نوع لباسی كه میپوشند به دیگران اعلام كنند و لباس بهترین وسیله تفاخر است؛ چون همیشه همراه انسان است. اتومبیل و خانه همه جا همراه شخص نیست؛ اما لباس حتی در هنگام شنا نیز كه به حداقل میرسد میتواند به دیگران بفهماند كه با چه كسی طرفاند! [7]
نماد، علاوه بر اینكه معنای خود را مینمایاند، درجه حضور و حیات آن معنا را در جامعه بیان میكند؛ مثلاً التزام مسلمانان به احكام نمادین شرعی، اعلام حضور و حیات اسلام در جامعه است. صلیب و صدای ناقوس كلیسا نیز، ابراز موجودیت فكر مسیحی است. مظاهر جبهه و جنگ، نشاندهنده آن است كه اجتماع اسلامی پس از پایان جنگ نیز شهادت و جانبازی در راه خدا را ارزشمند میداند. گردهمایی سالیانه حج، تظاهر به قدرت عظیم امت اسلامی و اتحاد آنها گرد محور بندگی است و نشانه بقای اسلام. امام صادق علیهالسلام میفرماید:
لایزالُ الدّینُ قائِماً ما دامَتِ الكَعبةُ؛ [8] تا كعبه باقی است، دین پایدار است.
یعنی بقای یك نماد، بقای فرهنگ و ادامه حیات آن است.
از این رو نمادها، توسعه دهنده فكر و ایده و فرهنگ تابع خود، خصوصاً برای نسلهای آینده هستند. پس ما با استفاده از «نمادها» چه بخواهیم و چه نخواهیم:
1ـ پیامی را انتقال میدهیم و توجه فراوانی جلب میكنیم؛
2ـ اثری میپذیریم؛
3ـ باطن خود را مینمایانیم؛
4ـ حضور و حیات اندیشهای را پاس داشته، موجودیت آن را اعلام میكنیم؛
5ـ فكری را ترویج و فرهنگی را تبلیغ میكنیم.
اندیشوران و مصلحان بزرگ در طول تاریخ، از نقش كارآمد نماد در برنامههای اصلاحی و تربیتی خویش بهره فراوان جستهاند. شیاطین و منكِران نیز، برای پیشبرد اهداف خویش، این اهرم توانا را فراموش نكردهاند. آنها برای انتشار فرهنگ و اندیشه خود، دو تلاش موازی انجام میدهند:
1ـ نمادهای خود را در سراسر جهان توزیع میكنند. زبان، خط، لباس، آرایش ظاهری، معماری، رفتارهای اجتماعی، خوراكیها، نوشیدنیها و همه مظاهر فرهنگ خود را بینالمللی میكنند و با این نشانهها در صددند تا فرهنگ و باور و سلیقه خود را برتر اعلام كنند و حضور دایم خود را به رخ جهانیان بكشند.
2ـ نمادهای فرهنگ اصیل ما را تضعیف یا تحریف میكنند. تلاش برای از بین بردن نمادهای دین و ارزشهای انسانی، یا قطع ارتباط آن نمادها با محتوایشان از مهمترین برنامههای بیگانگان است.
با توجه به اهمیت نماد و توانایی فراوان آن در انتقال فرهنگ، تلاش برای «اظهار و ابراز شعایر»، «بزرگداشت آنها»، «محافظت از آنها» و «ایجاد و ابداع نمادهای جدید یا تكمیل نمادهای موجود»، یك ضرورت اجتماعی و فرهنگی است. «محافظت از نماد»، هم به معنای باقی نگاه داشتن ظاهر نماد و حضور مستمر آن در صحنه اجتماعی است و هم به معنای جلوگیری از تحریف آن و حفظ رابطه نماد با معنای اصیل آن. خداوند متعال میفرماید:
«وَ مَن یعَظِّمْ شَعَـلـءِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ»؛ [9]
بزرگداشت شعایر الهی، نشانه تقوای قلب است.
همچنین میفرماید:
«یـأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاَ تُحِلُّواْ شَعَـلـءِرَ اللَّهِ»؛ [10]
ای اهل ایمان! حرمت شعایر الهی را نگاه دارید.
بنابراین، همانگونه كه تشبه به فاسقان و نااهلان بد است، تشبه ظاهری به نیكان و پاكان هرچند انسان مبتلا به كاستیهای باطنی باشد، خوب و پسندیده است.
حضرت علی علیهالسلام فرمود:
إِنْ لمتَكنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلاَّ أَوْشَك أَنْ یكونَ مِنْهُمْ؛ [11]
اگر اهل بردباری و حلم نیستی، دست كم خود را به حلم و حوصله وانمود كن كه كمتر كسی خود را به گروهی شبیه گرداند و از آنها نشود.
شاید به همین جهت بوده كه وجوب امر به معروف و نهی از منكر حتی در صورتی كه انسان خود بدان عامل نیست، ساقط نمیشود؛ یعنی حتی اگر انسان در باطن، اهل معروف و تارك منكر نیست باید با ظاهر خود جبهه معروف را تقویت سازد و از حضور او بهرهای برای جبهه باطل فراهم نیاید.
این موضوع درباره روحانیان و عالمان دین به مراتب مهمتر و حساستر است. فعل طلبه به جهت نسبتی كه با دین دارد و آگاهی كه از دانش دین كسب كرده، معمولاً حجت تلقی میشود. غالبا كسی به خود جرأت نمیدهد رفتار طلبه را حمل بر معنای خلاف كند. این جرأت نداشتن از سر ترس و احتشام نیست، بلكه خضوع طبیعی انسان در مقابل مقام علم است؛ یعنی انسان به صورت طبیعی در مقابل دانشمندان و كارشناسان یك رشته خاص كرنش میكند و اگر نظر مخالفی داشته باشد، ابتدا خود را تخطئه میكند. به این ترتیب، نقش طلبه در تعاون بر برّ و تقوا یا اثم و عدوان بسیار بیشتر از دیگران است. حضور طلبه ـ خصوصا با لباس روحانیت ـ در یك محیط، به معنای تأیید آن محیط است و در سكوت او نشان رضا و تقریر دیده میشود. به این ترتیب، طلبه با رفتار و سكوت خود در معرض بدعتگذاری قرار دارد؛ زیرا عمل او به پای دین نوشته میشود[12]. شاید به سبب همین گستره اختیار و نقش ویژه بوده كه امام علی علیهالسلام درباره روحانیان و عالمان دین فرموده است:
زَلَّةُ العالِم تُفسِدُ عَوالِمَ؛ [13] اشتباه عالمان، عوالم را تباه میكند[14].
همچنین میفرماید:
زَلَّة العالِمِ كانكِسار السّفینةِ تَغرِقُ وَ تُغرِقُ مَعَها غَیرَها؛ [15]
اشتباه عالمان، مانند شكسته شدن كشتی است كه هم خودش به آب فرو میرود؛ هم دیگران را با خود غرق میكند.
[1]. نهج البلاغة، حكمت 207؛ عوالی اللئالی، ج 1، ص 165 و كنزالعمال، ج 4، ص 287.
[2]. مائده 5: آیه 51.
[3]. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 130.
[4]. عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهالسلام أَنَّهُ كانَ یكرَهُ اللِّبَاسَ الصَّبِیغَ بِالْعُصْفُرِ وَ یقُولُ لاَ تَلْبَسُوا الْحُمْرَةَ فَإِنَّهَا زی قَارُونَ وَ هِی صِبْغُ بَنِی أُمَیةَ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 250.
[5]. تهذیب الأحكام، ج 5، ص 134.
[6]. فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، ص 40، با اندكی تصرف.
[7]. همان، ص 43 تا 45.
[8]. كافی، ج 4، ص 271.
[9]. حج 22: آیه 36.
[10]. مائده 5: آیه 2.
[11]. نهج البلاغة، حكمت 207.
[12]. مرحوم شیخ هاشم قزوینی میفرمودند كه دیدم مردم همه با پای چپ وارد خزینه حمام میشوند، علت را پرسیدم. گفتند: ما نحوه ورود شما را به خزینه دیدهایم و الگو گرفتهایم. در حالی كه من چپ پا بودم و بدون توجه چنین میكردم. این نشان از توجه ویژه مردم به رفتار عالمان دین است. نحوه برگزاری مجالس مهمانی، مهریه و جهیزیه فرزندان، سفرههای رنگارنگ و ... همواره مورد توجه مردم و الگوگیری آنان قرار دارد.
[13]. غررالحكم، حدیث 232.
[14]. اذا فسد العالم فسد العالم؛ هرگاه یك عالم فاسد شود، جهان فاسد گردد. این عبارت علیرغم شهرت فراوان، در كتابهای روایی یافت نشد. گرچه مضمون همین روایت است و به عنوان یك حقیقت ارزشمند، مورد استناد بزرگان قرار گرفته است.
[15]. همان، حدیث 233.